مضاء
مضاء. [ م َ ] ( ع مص ) در کاری بگذشتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). گذشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ). گذشتن. بگذشتن. رفتن. ( مقدمة الادب زمخشری ). گذشتن. ( دهار چ بنیاد فرهنگ ). مضو. ( ناظم الاطباء ). گذشتن و رفتن. ( منتهی الارب ). روانی و درگذشتن. ( غیاث ): مضی فی الامر مضاءً و مضواً؛ درگذشت در آن . ( منتهی الارب ). مضو. درگذشتن در کار. ( از ناظم الاطباء ): مضی فلان علی الامر مضاءً و مضواً؛ داومه ُو نفذ فیه ، فهو امر ممضوعلیه. ( از اقرب الموارد ).
- ابوالمضاء ؛ کنیه اسب. ( از اقرب الموارد ). اسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مضاء. [ م ُ ] ( ع مص ) بریدن. رجوع به مضا شود. || جایز داشتن بیع را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) ( از معجم متن اللغة ).
مضاء. [ م َض ْ ضا ] ( ع ص ) کسی که عزمی استوار دارد. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( لسان العرب ). یقال : و انت مضاء علی ما عزمت علیه. ( ذیل اقرب الموارد ).