مشدود

لغت نامه دهخدا

مشدود. [ م َ ] ( ع ص ) زور و قوت داده شده. ( آنندراج ). و رجوع به تشدید شود. || استوارکرده شده. ( آنندراج ). بسته شده. بندشده. بندکرده شده. ( از ناظم الاطباء ). محکم بسته و استوار کرده شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مشدودالاسنان یا مشدودةالاسنان بالذهب ؛ که دندانهای او بزر بهم پیوسته باشند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مشدودالوسط ؛ میان بسته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| در اصطلاح علم فتوت ، کسی را گویند که چیزی بدو داده باشند تا در میان بندد تا اورا بیازمایند و بعد از آن تکمیل کنند و هرچه باشد شاید الا چیزی که به زنار ماند. ( نفایس الفنون ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب فال انبیا فال انبیا فال پی ام سی فال پی ام سی