مزنه

لغت نامه دهخدا

( مزنة ) مزنة. [ م ُ ن َ ] ( ع اِ ) باران. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ابر سپید و قطعه ای از ابر سپید، اخص من المزن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ابر سپید و یک جزء از ابر سپید. ج ، مزن [ م ُ /م ُ زُ ]. ( ناظم الاطباء ) ( از مهذب الاسماء ). مُزن. و رجوع به مزن شود.
- ابن مزنة ؛ ماه نو و هلال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
مزنة. [ م ُ ن َ ] ( اِخ ) دهی به سمرقند. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

دهی به سمرقند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال حافظ فال حافظ فال چوب فال چوب فال کارت فال کارت