مریع

لغت نامه دهخدا

مریع. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) چراگاه فراخ آب و علف. ( منتهی الارب ). خصیب. ( اقرب الموارد ).ج ، اَمرُع ، اَمراع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
مریع. [ م ُ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اراعة. رجوع به اراعة شود. || مطر مریع؛ بارانی که حاصلخیزی ببار آورد. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بارانی که حاصلخیزی ببار آورد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال میلادی فال میلادی فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت