مدود

لغت نامه دهخدا

مدود.[ م ِدْ وَ ] ( ع اِ ) مباشر. پیشکار. ( ناظم الاطباء ).
مدود. [ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مَدّ. رجوع به مَدّ شود.
مدود. [ م َ ] ( ع ص ) طعام کرم افتاده. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). مُدَوَّد. ( از متن اللغة ).
مدود. [ م ُ دَوْ وَ ] ( ع ص ) کرمو. کرم زده. ( یادداشت مؤلف ).طعام کرم ناک. ( آنندراج ). طعام که کرم در آن پیدا شده است. مَدود. ( از متن اللغة ). رجوع به مدودة شود.
مدود. [ م ُ دَوْ وِ ] ( ع ص ) طعام کرم افتاده. ( ناظم الاطباء ). کرمو.کرم زده. ( یادداشت مؤلف ). || کودکی که بربانوج نشسته در هوا آمد و رفت کند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کرمو

دانشنامه عمومی

مدود ( به لاتین: Madud ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولسوالی مایمی واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال فنجان فال فنجان فال ورق فال ورق فال میلادی فال میلادی