مخلق

لغت نامه دهخدا

مخلق. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) کسی که جامه کهنه پوشاند دیگری را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آنکه می پوشاند جامه کهنه را به دیگری. ( ناظم الاطباء ). || کهنه کننده جامه. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آنکه کهنه می کند جامه را. || جامه کهنه شده و کهنه کرده . ( ناظم الاطباء ). رجوع به اِخْلاق شود.
مخلق. [ م ُ خ َل ْ ل َ ] ( ع ص ) تیر هموارکرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). تیر نسوکرده. ( مهذب الاسماء ). || نیک تشکیل شده و بطور کمال صورت بسته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). کودک صورت پدید آمده. ( مهذب الاسماء ). || به بوی خوش آلوده. معطر.
- دیبای مخلق ؛ به خلوق آلوده. معطر :
باغی که بد از برف چو گنجینه نداف
بنگرش چو دیبای مخلق شده چون شوش.ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی ص 413 ).
مخلق. [ م ُ خ َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) شخصی که چیزی را به بوی خوش و زعفران طلا کند. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آن که خلوق که نوعی از خوشبوی است طلا می کند. ( ناظم الاطباء ). || تمام خلقت گرداننده. ( آنندراج )( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آنکه خوش می سازد و تمام خلقت می گرداند. ( ناظم الاطباء ). || آنکه تیر و یا چوب را هموار و برابر می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هموار و برابر کننده. ( آنندراج ). رجوع به تخلیق و ماده قبل شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت فال نوستراداموس فال نوستراداموس