گرک

لغت نامه دهخدا

گرک. [ ] ( اِ ) در الجماهر 37 ( فهرست ) به کاف فارسی مابین گاوزون و گرک یزد ضبط شده ولی در صفحات 215 و 216 متن که سنگ سفید معنی کرده به کاف آورده است. دزی در ذیل کلمه حجر، حجرالکزک آورده و متذکر شده که در نسخه دیگری با «ر» آمده است. رجوع به حجرالکزک شود.
گرک. [ گ ُ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، واقع در 30000گزی جنوب کهنوج و 4000گزی باختر راه فرعی کهنوج به میناب و دارای 10 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
گرک. [ گ ِ رِ ] ( اِخ ) یونان. رجوع به یونان شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم