کروش

لغت نامه دهخدا

کروش. [ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ کِرش و کَرِش. ( اقرب الموارد ). بمعنی شکنبه ستور نشخوارزننده چون معده مردم را. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به کرش شود.
کروش. [ ک ُ ] ( ع اِ ) شکنبه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ).
کروش. [ ک ُ ] ( اِ ) قسمی مروارید. لؤلؤ. ( الجماهر بیرونی ).

فرهنگ فارسی

قسمی مروارید.لوئ لوئ

دانشنامه عمومی

کروش ( به لهستانی: Krusz ) یک روستا در لهستان است که در گمینا گلینویتسک واقع شده است. کروش ۸۰ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال چای فال چای فال ابجد فال ابجد