کج طبع

لغت نامه دهخدا

کج طبع.[ ک َ طَ ] ( ص مرکب ) کج مزاج. ( آنندراج ). کج سرشت. کج نهاد. بد سلیقه. زشت پسند. ( ناظم الاطباء ) :
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست ترا کج طبع جانوری.سعدی.بیکار بهیمه ای و کج طبع کسی
کو فرق میان زشت و زیبا نکند.سعدی.بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم
بشرط آنکه ننمایی بکج طبعان دل کورش.حافظ.|| عنود. ستیزنده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کج مزاج . کج سرشت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم