چوژه

لغت نامه دهخدا

چوژه. [ ژَ / ژِ ] ( اِ ) غوزه پنبه. رجوع به چوزه شود.
چوژه. [ ژَ / ژِ ] ( اِ )چوزه. ( ناظم الاطباء ). جوجه. ج ، چوژگان :
شاها ز توغوری بلباسات بجست
ماننده چوژه از کف خات بجست
از اسب پیاده گشت و رخ پنهان کرد
پیلان بتو شاه داد و از مات بجست.فردوس مطربه.همچنانک آن مرغ بر آن بیضه خود بنشیند و آن را گرم میدارد و از آن چوژگان بیرون می آرد... لاجرم چوژگان بیرون نمی آیند. ( کتاب المعارف ).
رجوع به چوزه شود.

فرهنگ فارسی

جوجه
چوزه جوجه جمع چوزگان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ابجد فال ابجد فال فنجان فال فنجان فال ماهجونگ فال ماهجونگ