چهره طراز

لغت نامه دهخدا

چهره طراز. [ چ ِ رَ / رِ طَ ] ( نف مرکب ) چهره آرا. زینت و زیوردهنده رخسار :
نوعروسی نبود در تتق خاطر من
که نه از زیور مدح تو بود چهره طراز.عرفی ( از آنندراج ).|| مصور. صورتگر. نقاش. ( ناظم الاطباء ). || دلفریب. دلربا. پسندیده و دلخواه.

فرهنگ فارسی

چهره آرا . زینت و زیور دهند. رخسار . یا مصور . نقاش . یا دلفریب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم