چامان

لغت نامه دهخدا

چامان. ( نف ، ق ) در حال چامیدن. در حال چمیدن و بناز و عشوه خرامیدن. رجوع به جام شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم