پاراو

لغت نامه دهخدا

پاراو.( ص ) پیر. ( فرهنگ اسدی ). || زن پیر. ( اوبهی ) ( برهان ). پیر زال. ( برهان ). گنده پیر :
زن پاراو چون بیابد بوق
سر ز شادی کشدسوی عیوق.منجیک.
پاراو. ( اِخ ) بلوکی از قزوین. ( برهان ).

فرهنگ معین

(ص . ) پیرمرد.

فرهنگ عمید

زن پیر، پیرزال، گنده پیر، کمپیر.
= پاریاب

فرهنگ فارسی

( اسم ) پاراب
زن پیر پیرزال بلوکی از قزوین

ویکی واژه

پیرمرد.ريش سفيد. پير زال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال سنجش فال سنجش فال حافظ فال حافظ فال فرشتگان فال فرشتگان