ویزیتور

لغت نامه دهخدا

ویزیتور. [ تُرْ ] ( فرانسوی ، ص ) دیدارکننده. || کسی که از طرف مؤسسات داروسازی و داروفروشی به ملاقات پزشکان رود و نمونه های داروهای جدید را به آنان ارائه دهد تا وسیله فروش آنها فراهم آید.
- استاد ویزیتور ؛ استادی که به دانشگاهی در کشور دیگر رود و مدتی به تعلیم و مطالعه مشغول شود. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(تُ ) [ فر. ] (ص . ) ۱ - ملاقات کننده . ۲ - نمایندة فروش شرکت ها جهت معرفی کالای تولید شده .

فرهنگ عمید

کسی که با مراجعه به افراد، سازمان ها، یا ارگان های مختلف برای فروش کالا یا خدمات یک مؤسسه تبلیغ می کند.

فرهنگ فارسی

(صفت ) کسی که از طرف موسسات دارو سازی و دارو فروشی بملاقات پزشکان رود ونمونه های داروهای جدید را به آنان ارائه دهد تاوسیل. فرش آنها فراهم آید. یا استاد ویزیتور . استادی که بدانشگاهی در کشور دیگر رود و مدتی بتعلمی و مطالعه مشغول شود.

ویکی واژه

ملاقات کننده.
نمایندة فروش شرکت‌ها جهت معرفی کالای تولید شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ای چینگ فال ای چینگ فال کارت فال کارت