وکال

لغت نامه دهخدا

وکال. [ وَ / وِ ] ( ع اِمص ) سستی و کاهلی. ( منتهی الارب ). کندی و بلادت و ضعف. ( اقرب الموارد ). گویند: دابة فیها وکال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
وکال. [ وِ ] ( ع مص ) مواکلة. به دیگری کار گذاشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). واگذار کردن بعضی به بعض دیگر کار را. ( اقرب الموارد ). || اعتماد کردن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || بد و سست رفتن ستور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال آرزو فال آرزو فال نخود فال نخود فال پی ام سی فال پی ام سی