ورزش کردن

لغت نامه دهخدا

ورزش کردن. [ وَ زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ممارست کردن. تمرین کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
با بلاهای عشق ورزش کن
خویشتن را بلندارزش کن.اوحدی.|| اجرا کردن تمرینهای بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی بطور مرتب. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ممارست کردن تمرین کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم