هلال هلال

لغت نامه دهخدا

هلال هلال. [ هَِ هَِ ] ( ص مرکب ) لخت لخت. پاره پاره. ( غیاث ). قاچ قاچ :
اگر ز سنگ حوادث شود هلال هلال
صدا بلند نگردد ز جام درویشان.صائب.

فرهنگ فارسی

لخت لخت پاره پاره قاچ قاچ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال قهوه فال قهوه فال لنورماند فال لنورماند فال راز فال راز