نیم راه

لغت نامه دهخدا

نیم راه.( اِ مرکب ) وسط راه. میان راه. بین راه :
ز کاخ دلارای تا نیم راه
گهر بود و دیبا و اسب و کلاه.فردوسی.از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست
جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند.خاقانی.چنان رفت و آمد به آوردگاه
که واماند از او وهم در نیم راه.نظامی.|| ( ص مرکب ) که در دوستی ثابت قدم نیست. که شرط وفا به جا نیارد. که تا آخر با تو همدمی و همراهی نکند: یار نیم راه. رفیق نیم راه. نیز رجوع به نیمه راه شود.

فرهنگ عمید

وسط راه، میانۀ راه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم