نقشبندی

لغت نامه دهخدا

نقشبندی. [ ن َ ب َ ] ( حامص مرکب ) صنعت نقاشی و زردوزی و گلدوزی. ( ناظم الاطباء ). نگارگری. نقاشی. ( یادداشت مؤلف ). عمل نقشبند. رجوع به نقشبند شود : چین بن یافث... نقشبندی و جامه ها بافتن مردم را بیاموخت. ( مجمل التواریخ ).
شعری به خوش خیالی چون چاشنی وصل
کلکی به نقشبندی چون صورت خیال.مجد همگر.ببین در آینه جام نقشبندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی.حافظ.- نقشبندی کردن ؛ نقاشی کردن. زینت دادن. به نقش و نگار آراستن. مجسم و مصور کردن :
معانی را بدو ده سربلندی
سعادت را بدو کن نقشبندی.نظامی.پادشاهی نه به دستور کند یا گنجور
نقشبندی نه به شنگرف کند یا زنگار.سعدی.
نقشبندی. [ ن َ ب َ ] ( اِخ ) نقشبندیه.نام یکی از سلسله های صوفیه است که منسوب و پیرو خواجه محمد بهاءالدین نقشبنداند. رجوع به نقشبند شود.

فرهنگ فارسی

نام یکی از سلسله های صوفیه اتباع خواجه محمد نقشبند . طریقه نقشبند در هند و چین ترکستان ترکیه جاوه و نیز در ایران در کردستان و همچنین در کردستان عراق پیروانی دارد . کتاب [ رشحات عین الحیات ] تالیف علی بن حسین واعظ کاشفی در مناقب مشایخ نقشبندیه و آداب و طریقت ایشان است و این کتاب را شیخ محمد مراد بن عبدالله قازانی از فارسی بعربی ترجمه کرده است.
۱ - نقاشی . ۲ - گلدوزی : و در کارخانه قریحت نقش بندی دیبای سخن زیبا کردند . ۳ - زر دوزی . ۴ - تمهید امور توطئه : با صابت فکر و صدق فراست و نقش بندی و حیلت گری موصوف بود . ۵ - منسوب بفرقه نقشبند .
نقشبندیه ٠ نام یکی از سلسله های صوفیه است که منسوب و پیرو خواجه محمد بهائ الدین نقشبنداند .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نقشبندی (ابهام زدایی). نقشبندی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • امیراحمد بخاری نقشبندی، از صوفیان مؤثر در تأسیس طریقه نقشبندیّه در عثمانی• داود بن سلیمان بغدادی نقشبندی، ادیب، دانشمند و متصوّف قرن سیزدهم• محمدابراهیم خلیل الله بدخشانی نقشبندی، از مشایخ صوفیه قرن یازدهم و دوازدهم• تاج الدین بن زکریا عبشمی نقشبندی، نوادۀ سلطان عثمانی، صوفی مشهور و از مشایخ سلسلۀ نقشبندیۀ هند
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم