نبریده

لغت نامه دهخدا

نبریده. [ ن َ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) بریده ناشده. نابریده. مقابل بریده. رجوع به بریده شود. || نامختون. ختنه ناکرده. اغلف. || قچقار اخته کرده که پشمش دراز نشود تا آن را ببرند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نربیج شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال اعداد فال اعداد فال تاروت فال تاروت فال عشق فال عشق