نامستقیم

لغت نامه دهخدا

نامستقیم. [ م ُ ت َ ] ( ص مرکب ) غیرمستقیم. ناراست. کج و معوج. || نابسامان. نااستوار. که براه و بسامان نیست. پریشان :
دل چو کانون و دیده چون آتش
کار نامستقیم و حال سقیم.ابوالعلاء.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - آنچه مستقیم نیست ناراستکج. ۲ - نابسامان پریشان : دل چو کانون و دیده چون آتش کار نامستقیم و حال سقیم . ( ابوالعلائ ) مقابل مستقیم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم