یک نشست

لغت نامه دهخدا

یک نشست. [ ی َ / ی ِ ن ِ ش َ ] ( ص مرکب ) به معنی یک شست است که همنشین و رفیق و مصاحب باشد. ( برهان ). یک شست. ( آنندراج ). کنایه از همنشین. ( انجمن آرا ). همنشین. مجالس. مصاحب. ( ناظم الاطباء ). || ( ق مرکب ) یک بار. یک هنگام. فی المجلس. ( یادداشت مؤلف ). در یک جلسه. بی فاصله زمانی : فلان کس سه تا خربزه را یک نشست خورد.

فرهنگ فارسی

(صفت ) یکجا یک کاسه یکهو : فلانکس سه تاخربزه را یک نشست خورد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال عشق فال عشق فال انبیا فال انبیا فال احساس فال احساس