یخ شدن

لغت نامه دهخدا

یخ شدن. [ ی َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) انجماد. منجمد شدن. یخ زده گشتن. به حالت یخ درآمدن. فسردن. مبدل شدن آب به یخ بر اثر سرما : من به هیچ حال صواب نمی دانم در چنین وقت که آب براندازند یخ شود لشکر کشیده آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 575 ).

فرهنگ فارسی

انجماد منجمد شدن یخ زده گشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال اوراکل فال اوراکل فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ورق فال ورق