کفلمه

لغت نامه دهخدا

کفلمه. [ ک َ ل َ م َ / م ِ ] ( اِ ) ( اصطلاح عامیانه ) سفوف. ( یادداشت مؤلف ).
- کفلمه کردن ؛ چیزی را در کف دست نهادن و خرد کردن و به دهان ریختن. ( یادداشت مؤلف ): فلان کس روزی شش نخود تریاک کفلمه می کند، یعنی در کف دستش خرد کرده به دهان می ریزد می بلعد. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).

فرهنگ عمید

= * کفلمه کردن
* کفلمه کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] داروی خشک کوبیده را با کف دست به دهان ریختن و بلعیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم