پی کرده

لغت نامه دهخدا

پی کرده. [ پ َ / پ ِ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) دنبال کرده. تعقیب کرده. || قلم کرده. بضربتی پی پایی بریده :
چنین چند را کشت تا نیمروز
چو آهوی پی کرده را تند یوز.نظامی.هر قدمی که نه در راه موافقت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد. ( سعدی ).

فرهنگ عمید

۱. پی بریده، پی زده.
۲. ویژگی اسب، استر، یا شتری که رگ وپی پایش را بریده باشند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- دنبال کرده تعقیب شده . ۲- بضربتی پی پا بریده قلم کرده : هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم