پای بوس

لغت نامه دهخدا

پای بوس. ( نف مرکب ، اِ مرکب ) پابوس. زیارت.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بوسند. پا آنکه پای کسی را بوسد ۲ - پای بوسی تشریف بخدمت : بپا بوس علی بن موسی الرضا مشرف شدم . یا به پابوس کسی رفتن. بخدمت او رسیدن حضور او مشرف شدن.
پابوس زیارت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال آرزو فال آرزو فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال قهوه فال قهوه