چرب سخن. [ چ َ س ُ خ َ ] ( ص مرکب ) چرب گفتار. چرب گو. خوش سخن.آنکس که بسخنان نرم و دلاویز شنونده را مجذوب خود کند. چرب زبان. لَبِق. لَبیق. ( منتهی الارب ) : گر من لابه ساز چرب سخن چه بسی لابه ها بدل ندهم.فرخی. || متملق. چاپلوس. زبان باز. مردم فریب : من از فریب تو آگه نه و تو سنگین دل همی فریفته بودی مرا به چرب سخن.فرخی.رجوع به چرب زبان و چرب گفتار شود.