چرب سخن

لغت نامه دهخدا

چرب سخن. [ چ َ س ُ خ َ ] ( ص مرکب ) چرب گفتار. چرب گو. خوش سخن.آنکس که بسخنان نرم و دلاویز شنونده را مجذوب خود کند. چرب زبان. لَبِق. لَبیق. ( منتهی الارب ) :
گر من لابه ساز چرب سخن
چه بسی لابه ها بدل ندهم.فرخی. || متملق. چاپلوس. زبان باز. مردم فریب :
من از فریب تو آگه نه و تو سنگین دل
همی فریفته بودی مرا به چرب سخن.فرخی.رجوع به چرب زبان و چرب گفتار شود.

فرهنگ عمید

۱. خوش سخن.
۲. چرب گفتار، چرب زبان.

فرهنگ فارسی

چرب گفتار . چرب گو . خوش سخن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم