لغت نامه دهخدا
مپندار، کاین کار نابودنیست
نساید کسی کو نفرسودنیست.فردوسی.به نابودنیها ندارد امید
نگوید که بار آورد شاخ بید.فردوسی.بپیچی دل از هر چه نابودنی است
ببخشای آن را که بخشودنی است.فردوسی.ایا مرد بدبخت بیدادگر
به نابودنی برگمانی مبر.فردوسی.نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت چنانکه اوست جز آفریدگار عز و جل. ( منتخب قابوسنامه ص 8 ). گفتند [ ابن مقفع را ] برخیز و بیرون آی که این کار نابودنی است. ( مجمل التواریخ ).