نانبا

لغت نامه دهخدا

نانبا. ( اِ مرکب ) نان پز. ( انجمن آرا )( فرهنگ نظام ). نانوا. ( ناظم الاطباء ). مخفف نان آبائی که طباخ و خباز باشد. ( غیاث اللغات ). رجوع به نانوا شود. || مجازاً، نان فروش. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) : و درم نانبا را داد به مهر دقیانوس نانباگفت مگر این مرد گنج یافته است. ( مجمل التواریخ ).
آتش روی نانباپسری
در تنور دلم فکنده شرر.ملا مفید بلخی ( از آنندراج ).|| اشکنه ای که در آن نان ریز کرده باشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= نانوا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم