گرد سم

لغت نامه دهخدا

گردسم. [ گ ِ س ُ ] ( ص مرکب ) چهارپائی که سم گرد دارد :
تیزگوشی پهن پشتی ابلقی
گردسمی خردمویی فربهی.منوچهری.سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسُم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی.منوچهری.

فرهنگ فارسی

چارپایی که سم مدور دارد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم