پاکوبان

لغت نامه دهخدا

پاکوبان. ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال پاکوفتن. رقص کنان. در حال رقص کردن :
چو در دستست رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم.حافظ.

فرهنگ عمید

۱. رقص کنان.
۲. در حال پاکوفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال میلادی فال میلادی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال احساس فال احساس