لغت نامه دهخدا
گویند گرفت یار تو یار دگر
از رشک همی گویند ای جان پدر
جانا تو بگفتگوی ایشان منگر
خرخو بیند که غرقه شد پالانگر.فرخی.شبی نعلبندی و پالانگری
حق خویش میخواستند از خری.نظامی.نمایند هر شب خران را بخواب
که پالانگران را ببرده است آب.
سلمان ساوجی ( ازجُنگی خطی مورخ بسال 651 ).