یک سراسر

لغت نامه دهخدا

یک سراسر. [ ی َ / ی ِ س َ س َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) یکسر. ( آنندراج ) :
آن جوهرم که می شکنند از براش سر
باور کنی اگر ببری یک سراسرم.باقر کاشی ( از آنندراج ). || یکسر. از یک جانب. یکسو :
وسعت ملک جنون هم یک سراسر بیش نیست
منتهای منزل چاک گریبان دامن است.مخلص کاشی ( از آنندراج ).و رجوع به یکسر شود.

فرهنگ عمید

= یکسر

فرهنگ فارسی

یکسر از یک جانب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال زندگی فال زندگی فال قهوه فال قهوه فال ماهجونگ فال ماهجونگ