یارمه

لغت نامه دهخدا

یارمه. [ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) بلغور. جریش. جشیش. گندم که پزند و خشک کنند و سپس به دست آس خرد کنند.

فرهنگ فارسی

بلغور جریش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ارمنی فال ارمنی فال مارگاریتا فال مارگاریتا