کواز

لغت نامه دهخدا

کواز. [ ک َ ] ( اِ ) تنگ را گویند و آن کوزه ای باشد سرتنگ و گردن کوتاه که مسافران با خود دارند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مصحف کراز است. ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به کراز شود. || چوبدستی که خر و گاو بدان برانند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). صحیح گواز است. ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به گواز و گواره شود.
کواز. [ ک َوْ وا ] ( ع ص ) آنکه کوزه های سفالی می سازد. ( از انساب سمعانی ). کوزه گر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

= کوزه

فرهنگ فارسی

آنکه کوزه های سفالی می سازد .کوزه گر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال سنجش فال سنجش فال عشق فال عشق فال انبیا فال انبیا