چرکن

لغت نامه دهخدا

چرکن. [ چ ِ ک ِ ] ( ص نسبی ) چیزی کثیف. ( برهان ) ( آنندراج ). هر چیز کثیف و پلید و ناپاک. ( ناظم الاطباء ). چیز چرک دار. ( فرهنگ نظام ). چرکین. چرگن. آلوده به چرک. چرک آلود. چرکناک. شوخگن. شوخگین. رجوع به چرک و چرگن شود. || زخمی که پیوسته از آن چرک و ریم رود. ( برهان ) ( آنندراج ). زخمی که پیوسته از آن چرک میپالاید. ( ناظم الاطباء ). زخم چرکی.زخم چرک دار. چرکین. ریمگین. ریمناک. آلوده بچرک و ریم. ریم آلود. رجوع به چرک و چرکین شود. || کنایه از مال دنیا هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ). مال دنیا. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چرک و چرک دنیا شود.
چرکن. [ چ َ ک َ ] ( اِخ ) ده کوچکی از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 7هزارگزی جنوب لردگان و 6هزارگزی راه لردگان به پل کره واقع است و 11 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

فرهنگ عمید

= چرکین

فرهنگ فارسی

چرکین
( صفت ) ۱- آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد. ۲- زخمی که از آن چرک آید.
ده کوچکی از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم