پروند

لغت نامه دهخدا

پروند. [ پ َرْ وَ ] ( اِ ) گلابی. کمثری. امرود. مرود :
گل پروند دسته بسته بود
مست [ شاید: مشک ] در دیده خجسته نگر.عماره.
پروند. [ پ َرْ وَ ] ( اِخ ) مزرعه ای است از مضافات قزوین به ده فرسنگ شرقی اشکنان.

فرهنگ عمید

حصار، فروند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- ابریشم پرند . ۲- گلابی امرود کمثری .
مزرعه ایست از مضافات قزوین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم