پربیم

لغت نامه دهخدا

پربیم. [ پ ُ] ( ص مرکب ) سخت ترسان. بیمناک. هراسان :
سناندار نیزه بدو نیم گشت
زواره زالکوس پربیم گشت.فردوسی.چو هومان ز دور آن سپه را بدید
دلش گشت پربیم و دم درکشید.فردوسی.ز سر تا میانش بدو نیم گشت
دل دیو از آن زخم پربیم گشت.فردوسی.دلش گشت پربیم و سر پرشتاب
وزو دور شد خورد و آرام و خواب.فردوسی.جهان از بداندیش پربیم بود
دل نیکمردان بدو نیم بود.فردوسی.چو آگاهی آمدسوی اردوان
دلش گشت پربیم و تیره روان.فردوسی.

فرهنگ عمید

سخت بیمناک، پرهول وهراس، ترسان.

فرهنگ فارسی

( صفت ) سخت ترسان بیمناک هراسان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال راز فال راز فال لنورماند فال لنورماند فال پی ام سی فال پی ام سی