سخت گیر. [ س َ ] ( نف مرکب ) سخت گیرنده. آزمند و حریص. ( ناظم الاطباء ) : هر که در کار سخت گیر شود نظم کارش خلل پذیر شود.نظامی.مشو در حساب جهان سخت گیر همه سخت گیری بود سخت میر.نظامی.نیست غم گر دیر بی او مانده ای دیرگیر و سخت گیرش خوانده ای.مولوی.- امثال : خدا دیرگیر است اما سخت گیر است.
فرهنگ معین
( ~ . ) (ص فا. ) ۱ - آن که بر دیگران سخت می گیرد.۲ - باریک بین ،دقیق . ۳ - حریص . ۴ - بهانه گیر.
فرهنگ عمید
۱. مقرّراتی، منضبط. ۲. آن که بر دیگری سخت بگیرد، کسی که دیگران را در فشار و زحمت قرار بدهد، سخت گیرنده. ۳. [قدیمی] آزمند، حریص.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه بر دیگران سخت میگیرد ۲ - آنکه امور را سخت تحت مراقبت قرار دهد دقیق . ۳ - آزمند حریص .