زنیم. [ زَ ] ( ع ص ) مردی به قومی چسبیده که نه از ایشان بود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پسرخوانده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ناکس و فرومایه و بدخوی که در ناکسی معروف باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از غیاث ) : هم خدا داشت مر او را ز بد خلق نگاه گرچه بسیار جفا دید ز هر گونه زنیم.ابوحنیفه ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390 ).|| خصم جواب از طرف قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خصم جواب دهنده از طرف قوم. ( ناظم الاطباء ). || حرام زاده. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ) : عتل بعد ذلک زنیم. ( قرآن 13/68 ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی زَنِیمٍ: بی اصل ونسب (بعضی گفتهاند به معنای کسی است که از زنا متولد شده ، و خود را به قومی ملحق کرده باشد ، و در واقع از آن قوم و دودمان نباشد . بعضی دیگر گفتهاند : زنیم کسی است که به لئامت و پستی مشهور باشد . بعضی دیگر گفتهاند : کسی است که در شرارت علامتی ... معنی نَضْرِبُهَا: آن را می زنیم معنی نُبَیِّتَنَّهُ: حتماً به او شبیخون می زنیم معنی عُتُلٍّ: سخن خشن و درشت (در عبارت "عُتُلٍّ بَعْدَ ذَ ٰلِکَ زَنِیمٍ "منظور شخص بد دهن وخشن است) معنی نَخُوضُ: داخل در گفتگوی باطل می شویم -حرفی از روی شوخی می زنیم (کُنَّا نَخُوضُ :داخل در گفتگوی باطل می شدیم ، خوض : داخل شدن در سخن باطل ) معنی نَطْبَعُ: مُهر می نهیم - مهر می زنیم ( بر دل مهر زدن کنایه از این است که راه ورود هدایت و نور به آن دل را ببندند همانطور که وقتی چیزی را مُهر وموم می کنند چیزی نمی تواند به آن وارد شود.) معنی نَضْرِبُ: می زنیم (عبارت "أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ ﭐلذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ"یعنی :"آیا به جرم اینکه شما مردمی اسرافگرید از فرستادن قرآن به سوی شما صرفنظر کنیم"در واقع موضوع نازل کردن قرآن را به صفحه ای تشبیه کرده که با ورق زدن از آن عبور ... ریشه کلمه: زنم (۱ بار) «زَنِیم» کسی است که اصل و نسب روشنی ندارد و او را به قومی نسبت می دهند، در حالی که از آنها نیست، و در اصل از «زنمه» (بر وزن قلمه) به قسمتی از گوش گوسفند می گویند، که آویزان است، گویی جزء گوش نیست و به آن وابسته است. زنمه به فتح (ز.ن.م) قسمتی از گوش شتر و گوسفند است که پس از شکافتن آویزان میماند (اقرب) و نیز دو چیز زاید دکمه مانند است که از گلوی بعضی از گوسفندان آویزان میشود (مفردات) و از آن کسی اراده میشود که در نسب متّهم است و به قومی چسبانده شده در روایت است که امام حسین علیه السلام ابن زیاد را دعّی بن الدعّی خواند که یعنی او به زیاد چسبانده شده چنانکه زیاد نیز به ابی سفیان چسبانده شده بود. زنیم همان دعّی است طبرسی این شعر را نقل میکند. زنیم لیس بعرف من ابوه بغیّ الام ذو حسب لئیم . زنیم را در آیه متّهم در نسب (حرامزاده)، لئیم معروف بلئامت، شخص معروف به شرارت گفتهاند در مجمع از علی علیه السلام شخص بی اصل و نانجیب نقل شده در صافی از حضرت صادق علیه السلام نقل است که آن را کافر سخت فرموده است. به نظر میآید که مراد از آن در آیه لئیم و شریر است گوئی شرّ و لئامت علامت مخصوص اوست چنانکه زنمه برای گوسفند و بزغاله و عتل چنانکه گفتهاند به معنی بد خلق و خشن است یعنی او مانع خیر و متجاوز و پیوسته گنانکار است با همه اینها بد رفتار و شریر است. این کلمه تنها یک دفعه در کلام اللّه مجید به کار رفته است.