قعیر

لغت نامه دهخدا

قعیر. [ ق َ ] ( ع ص ) دورتک. ( منتهی الارب ). دورفرود. گود. بعیدالقعر. ( اقرب الموارد ) :
زبهر مجلست ای شاه ابر و باد آمد
یکی ز کوه بلند و یکی ز بحر قعیر.مسعودسعد.دم از ندم چو برآرم ز قعرسینه به لب
مران به سوی لب دوزخ قعیر مرا.سوزنی.
قعیر. [ ] ( معرب ، اِ ) فلفل است. ( فهرست مخزن الادویه ).

فرهنگ عمید

بسیارگود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال کارت فال کارت فال نخود فال نخود