صفاوت. [ ص ُ وَ ] ( ع اِمص ) فعالة است از صفو. ضد کدر. ( معجم البلدان ) : دل تو با صفاوت عقل است تن تو در لطافت جانست.مسعودسعد.مستمعی گفت هان صفاوت بغداد چند صفت پرسی از صفای صفاهان.خاقانی. صفاوة. [ ص ُ وَ] ( اِخ ) عمرانی گوید: موضعی است. ( معجم البلدان ).