سرایر

لغت نامه دهخدا

سرایر. [ س َ ی ِ ] ( ع اِ ) سَرائر. ج ِ سَریرة : در مکنونات و مغیبات سخن گوید و از سرایر و ضمایر نشان دهد. ( سندبادنامه ص 242 ).
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی.سعدی.همینکه به سری از سرایر بیچون وقوف یابند. ( سعدی ). رجوع به سَریرة شود.

فرهنگ عمید

= سریرت

فرهنگ فارسی

جمع سریره
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی استخاره کن استخاره کن فال پی ام سی فال پی ام سی