مأجور. [ م َءْ ] ( ع ص ) دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. ( ناظم الاطباء ). اجر داده شده و ثواب داده شده. ( غیاث ). اجر داده شده. ( آنندراج ). پاداش داده شده. پاداش یافته. اجر گرفته. اجرت گرفته. مزد یافته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : لگد سیصد هزاران بر سر من زنی و زمن بدان باشی تو مأجور.منوچهری.نه مرا حاجتی از اومقضی نه مرا طاعتی از او مأجور.مسعودسعد ( دیوان چ یاسمی ص 45 ).صائم الدهر از ضرورت لبس بر چنین طاعتی نه مأجور است.مسعودسعد.|| توسعاً، مقبول. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ معین
( مأجور ) (مَ ) [ ع . ] (ص . ) دارای اجر و پاداش .
فرهنگ عمید
اجر داده شده، کسی که اجر و مزد گرفته.
فرهنگ فارسی
اجرداده شده، کسی که اجرومزدگرفته ( اسم ) اجرت گرفته مزد گرفته : نه مرا حاجتی ازو مقضی نه مرا طاعتی ازو ماجور . ( مسعود سعد .۲۶۹ ) جمع : ماجورین . دارای اجر و پاداش نیک