فرخندگی

لغت نامه دهخدا

فرخندگی. [ ف َ خ ُ دَ / دِ ] ( حامص ) یمن. میمنت. فرخی. مبارکی. خجستگی. ( یادداشت به خط مؤلف ). خجستگی و میمونی. ( آنندراج ) :
بزرگی و شاهی و فرخندگی
توانایی و فر و زیبندگی.دقیقی.به فرخندگی شاه فیروزبخت
یکی روز برشد به فیروزه تخت.نظامی.

فرهنگ عمید

میمنت، سعادت، خجستگی.

فرهنگ فارسی

خجستگی مبارکی میمنت خوش اقبالی یمن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم