فاش گفتن

لغت نامه دهخدا

فاش گفتن. [ گ ُ ت َ] ( مص مرکب ) آشکارا گفتن. بی پرده گفتن :
با حکیم او رازها میگفت فاش
از مقام خواجگان و شهرتاش.مولوی.فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم.حافظ.عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام.حافظ.

فرهنگ فارسی

آشکارا گفتن بی پرده گفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ورق فال ورق فال قهوه فال قهوه فال نوستراداموس فال نوستراداموس