ریزه خوار

لغت نامه دهخدا

ریزه خوار. [ زَ / زِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) ریزه خور. که خرده های ریز پس مانده کسی را بخورد. ریزه خور :
درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان
ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور.خاقانی.جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک
نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان.خاقانی.- ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی ؛ متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به ریزه خور شود.

فرهنگ عمید

۱. کسی که خرده ریزۀ ته سفره را می خورد.
۲. [مجاز] نیازمند، محتاج.

فرهنگ فارسی

ریزه خور . که خرده های ریز پس مانده کسی را بخورد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم