زبان تیز

لغت نامه دهخدا

زبان تیز. [ زَ ] ( ص مرکب ) زبان گشاده در سخن. طلق اللسان. زبان آور. گویا. اَذلَق.( منتهی الارب ). بَلتَعی . ( منتهی الارب ) :
کندپایم در حضور اما زبان تیزم بمدح
تیزی شمشیر گویا برنتابد بیش از این.خاقانی.درختش ز طوبی دل آویزتر
گیاهش ز سوسن زبان تیزتر.نظامی. || نوک تیز :
غمزه زبان تیزتر از خارها
جعد گره گیرتر از کارها.نظامی.

فرهنگ فارسی

زبان گشاده در سخن نوک تیز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم