ریاش

لغت نامه دهخدا

ریاش. [ رَ ] ( ع ص ) ناقة ریاش ؛ ماده شتر که موی بسیار در گوش و روی داشته باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || سست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
ریاش. [ رَ ] ( ع اِ ) جامه و لباس پاکیزه. ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جامه نیکو. ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). || حالت زیبا و نیکو. || مال. || معاش. || ارزانی. ( از ناظم الاطباء ). || ج ِ ریش. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). پر مرغ. ( از دهار ). ج ِ ریش به معنی پرمرغ. ( آنندراج ). رجوع به ریش شود.
ریاش. [ رَی ْ یا ] ( ع ص ) کسی که پر بر تیر گذارد. ( ناظم الاطباء ). آنکه پر را بر تیر نهد. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ عمید

مال و معاش.

فرهنگ فارسی

کسی که پر بر تیر گذارد آنکه تیر را بر پر نهد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال اعداد فال اعداد فال کارت فال کارت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی