رهدار

لغت نامه دهخدا

رهدار. [ رَ ] ( نف مرکب ) راهدار. ( ناظم الاطباء ). گمرکچی. راهبان. ( یادداشت مؤلف ) :
ز بیم تیغ رهداران بهرام
ز ره رفتن نبودش یکدم آرام.نظامی.گاه دزدیم و گهی شحنه و گه دامغاچی
گاه رهدار و گهی رهزن و گه طراریم.مولوی.رجوع به راهدار در همه معانی شود.
رهدار. [ رَ ] ( اِخ ) از بخش میناب شهرستان بندرعباس. دارای 230 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده آنجا خرما و مزارع آلی زنده ، گزچشمه ، گلشور و سربند جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ عمید

= راهدار

فرهنگ فارسی

ده از بخش میناب شهرستان بندرعباس

دانشنامه عمومی

رهدار (رودان). رهدار، روستایی در دهستان رهدار بخش مرکزی شهرستان رودان در استان هرمزگان ایران است. این روستا، مرکز دهستان رهدار است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۳۴۶ نفر ( ۱۰۱ خانوار ) بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم